سفارش تبلیغ
صبا ویژن
جنبش وبلاگی دزفول؛ مظلوم قهرمان
ایستگاه تفکر

سلام چه تلخ است نوشتن نامه ای از دردهای این جهان فانی به ساکنین آن دیار باقی !
از کجا بگویم ......
من از شما شکایت دارم !شمایی که همه رفتید . مایی که شاید به اقتضای سن مجبور به ماندن شدیم تا ببینیم آنچه را که نباید میدیدیم.
(نا)کسی می گفت دلاوری های شما ما را در مسیر تکامل !!سالیان سال به عقب انداخت و من فهمیدم که این سخن نیست بلکه هذیان هایی ست که از قلب هایی مریض خارج می شود که مسیح هم از درمان آن ها عاجز است و باشد که عصای موسی آن ها را بشکافد .
در نبود شما جای همه چیز عوض شده است. مدعیان مذهب پشت سر علی نماز می خوانند و غذا بر سر سفره های معاویه تناول می کنند. داعیه ی محبت علوی دارند و حتی یک بار نامه اش را به مالک ندیده اند . برای جلب نظر اکثریت جامعه حاضرند تمام اعتقادات را به ارزانی بفروشد تا مشمول آن اکثریت شوند!غافل از این که خداوند در قرآن بارها فرمود:(اکثرهم لا یعقلون)
مگر علی اکثریت داشت ؟
چه بگویم ؟هنوز هم مادران طلا های خود را می فروشند اما نه برای کمک به دین و کیان جامعه که برای بستن دهان فرزندانی که برای تجارت تن به ابزار پیشرفته تری نیازمندند . هنوزم مردم شب های جمعه گرد هم جمع می شوند اما نه برای کمیل امیر المومنین که برای شب نشینی هایی که میزبان آن حضرت ابلیس است
باور نمی کنید ؟ نه ؟
در جامعه بدون شما افتخار به استخوان های پوسیده ی نیاکان 2000 ساله که زخم سلطه را بر دوشمان گذاردند اجر و قرب بیشتری دارد تا بازدید از تندیس زنده ی مقاومت در یکی از آسایشگاه ها . حق دارم که از شما شکایت داشته باشم که یک باره همه با همما را تنها گذاشتید .
باز هم بگویم ؟
در نبود شما این روبهکان بیشه های خالی از شیر مستانه عربده ی سر مستی می کشند و بر سر میز تمدن در ظرف های هیچ ار مصرفشان چوب حراج به دین زده و آن را خیرات می کنند.شک ندارم که حتی از تابلو های شما هم واهمه دارند که نمی دانید چه بلوایی می شود آنگاه که قرار است یکی از گمنام ترین شما در گوشه ای از حیاط یکی از این دانشگاه ها آرام بگیرد . در نبود شما باز هم علی سر در چاه می کند و دل عالم را خون .
به برکت شما انرژی هسته ای حق مسلم ما می شود اما دفاع از مکتب شیعه و اهل بیت (ع)به صلاح نیست .راستی اگر شما بودید کسی جرات داشت این چنین بی باک به پیامبران توهیین کند ؟ در نبود شما حتی آسمان هم در باریدن بر زمین بخل می ورزد.زمین برای رویاندن ناز می کند . خواندن پرندگان دیگر صفایی ندارد . چقدر شبیه آخر الزمان شده است این جهان بی شما .....و علی همچنان غریب !

بدون شما ندبه خوانان جمعه صبح ها هر روز پیرتر می شوند.و دیگر کسی به شمعدانی های باغچه ها آب نمی دهد که برای ظهور مولای غریبمان دعا کنند. دیگر کسی جمعه صبح ها کوچه ها را آب و جارو نمی کند به امیدی ........
اعتراف می کنم که به اینجای نوشته ها که رسیدم خجالت کشیدم.عرق شرم بر پیشانیم نشست پس ما ؟با این همه ادعا؟باز هم غریبی ؟
دیگر بس است نامه نوشتن .....بروم فکری کنم تا شاید.....نه بهتر است بگویم تا با شدکه دوباره بتوان همان روز های خوب عاشقی را زنده کرد


نوشته شده در چهارشنبه 89/12/25ساعت 10:16 صبح توسط پانیذ نظرات () |


قالب وبلاگ : قالب وبلاگ

کد تقویم

p align='center'>