به نام خدا
می خواستم شعری برای جنگ بگویم
دیدم نمی شود دیگر قلم زبان دلم نیست
گفتم :باید زمین گذاشت قلم ها را
دیگر سلاح سرد سخن کار ساز نیست
باید سلاح تیز تری برداشت باید برای جنگ
از لوله ی تفنگ بخوانم - با واژه فشنگ -
می خواستم شعری برای جنگ بگوییم
شعری برای شهر خودم - دزفول -
دیدم که لفظ نا خوش موشک را باید به کار برد
اما موشک زیبایی کلام مرا می کاست
گفتم که بیت ناقص شعرم
از خانه های شهر که بهتر نیست
بگذار شعر من هم
جون خانه های خاکی مردم
خرد و خراب باشد و خون آلود
باید که شعر خاکی و خونین گفت
باید که شعر خشم بگویم
شعر فصیح فریاد - هر چند نا تمام -
گفتم :در شهر ما دیوارها دوباره پر از عکس لاله هاست
اینجا وضعیت خطر گذرا نیست
آژیر قرمز است که می نالد
تنها میان ساکت شبها
بر خواب نا تمام جسدها
ادامه مطلب...
قالب وبلاگ : قالب وبلاگ |