سفارش تبلیغ
صبا ویژن
جنبش وبلاگی دزفول؛ مظلوم قهرمان
ایستگاه تفکر

 

دوستی

دل من دیر زمانی است که می پندارد

دوستی نیز گلی ست

مثل نیلوفر و ناز

ساقه ی ترد ظریفی دارد

بی گمان سنگدل است آن که روا می دارد

جان این ساقه ی نازک را دانسته بیازارد

در زمینی که ضمیر من و توست

از نخستین دیدار

هر سخن هر رفتار

دانه هایی ست که می افشانیم

برگ و باری است که می رویانیم

آب و خورشید و نسیمش مهر است

گر بدان گونه که بایست به بار آید

زندگی را به دل انگیز ترین چهره بیاراید

آنچنان با تو در آمیزد این روح لطیف

که تمنای وجودت همه او باشد و بس

بی نیازد سازد از همه چیز و همه کس

 

زندگی گرمی دل های به هم پیوسته ست

تا در آن دوست نباشد همه درها بسته ست

در ضمیرت اگر این گل ندمیده ست هنوز

عطر جان پرور عشق

گر به صحرای نهادت نوزیده ست هنوز

دانه ها را باید از نو کاشت

آب و خورشید و نسیمش را از مایه جان

خرج می باید کرد

رنج می باید برد

دوست می باید داشت

 

با نگاهی که در آن شوق برآرد فریاد

با سلامی که در آن نورببارد لبخند

دست یکدیگررا

بفشاریم به مهر

جام دل هایمان را

مالامال از یاری غمخواری

بسپاریم به هم

بسراییم به آواز بلند

شادی روی تو -

ای دیده به دیدار تو شاد

باغ جانت همه وقت از اثر صحبت دوست

تازه

عطر افشان

گلباران باد . 


نوشته شده در پنج شنبه 89/1/26ساعت 10:11 عصر توسط پانیذ نظرات () |


قالب وبلاگ : قالب وبلاگ

کد تقویم

p align='center'>